بایگانیِ آوریل, 2009
شریعتی و مترجم
در شمارۀ اخیر مجلۀ مترجم (40) آقای اکبری سئوال جالب و سنجیده ای مطرح می کند به این مضمون که چرا مترجم ایرانی در مقایسه با مترجم های کشورهای انگلیسی زبان نقش بسیار پررنگ تری دارد تا جایی که می بینیم، «مترجمی با ترجمۀ یکی دو کتاب از نویسنده ای به عنوان متخصص آن نویسنده شناخته می شود و …به اظهار نظر دربارۀ نویسنده می پردازد… به نظر می رسد مترجم از نقش اصلی خود خارج شده و در مقام منتقد و مفسر ادبی قرار گرفته است.»
در ادامه نیز نظر 4 صاحب نظر را جویا شده که هر کدام نکته ها و نظرهای جالبی داده اند. از همان لحظه ای که این سئوال را خواندم، گوشه ای از ذهنم به اشغال آن درآمده و مدام در پی چرایی های بیشتر و اقناع کننده تر است. همین طور این پرسش در ذهنم غوطه ور بود تا اینکه به مطلب جالبی برخودرم و در پی آن به یک چرایی دیگری رسیدم. شاید این مطلب مسقیماً پاسخ این پرسش نباشد ولی در توضیح چرایی آن، کمک میکند.
همۀ ما از دکتر علی شریعتی خوانده و شنیده ایم و از جایگاه و اعتبار ایشان در میان بزرگان و روشنفکران معاصر باخبریم. دکتر شریعتی با آن روح جستجوگر و نگاه باریک بین و آسیب شناسانه اش به مسائل ایران و ایرانی، حرف ها و نظرات درخور تفکر و تأملی در سخنرانی ها و کتاب هایش آورده است. قصد پرداختن به شخصیت دکتر را ندارم چه اینکه نه بنده در چنین جایگاهی هستم و نه به موضوع ما مربوط می شود. ولی ذکر این گفتۀ دکتر به تقویت چرایی و پاسخ پرسش بالا کمک میکند. همه، چه موافق و چه مخالف و چه منتقد، به اتفاق بر این باورند که اگر دکتر شریعتی حرفی می زده یا جمله ای می آورده، پشت آن تفکر و تأمل و سالها تحقیق و کاوش بوده است؛ درست یا غلط بودن آنها به کنار.
باری، مشغول مطالعۀ کتابی[1] از ایشان بودم که همان آغاز بحث توجه من را از موضوع کتاب منحرف و به پرسش مترجم جلب کرد. در همان ابتدا دکتر از مترجم {ان} یاد می کند که بی ربط به پرسش مترجم نیست. بخوانید:
«آگاه باشیم که با ’اشباع علمی’ خود را از نظر فکری اشباع یافته احساس نکنیم و این یک نوع سیری کاذب و یک نوع فریب بسیار بزرگی است که خاص تحصیل کرده هاست، خاص روشنفکران زمانۀ ماست که… در خود غرور و رضایتی احساس می کند و خیال میکند که از نظر فکری به منتهای درجۀ یک انسان آگاه رسیده است. و این فریب کاذبی است که یک ’آدم عادی’ کمتر دچار آن می شود تا ’آدم عالم’. یک استاد، یک مترجم، یک فیلسوف، یک صوفی بزرگ، یک ادیب، یک مورخ، غالباً فکر نمی کند که از لحاظ فکری ممکن است کاملاً صفر باشد و از لحاظ شعوری هنچنان در سطح عامی ترین عوام مانده باشد.»
دکتر شریعتی مترجم را در کنار مقام هایی چون فیلسوف و صوفی و مورخ و ادیب می آورد. قابل تأمل است! چرا؟ به این دلیل نیست که مترجم به مثابۀ دوازۀ ورود است؟ و هرچه که مترجم وارد کند، روی فرهنگ مقصد مستقیماً تأثیر می گذارد؟ از طرفی میدانیم که دکتر خود نیز در ترجمه دستی داشته[2] و از این حرفه و نقش تأثیرگذار آن باخبر است.
مجموعه آثار 20، چه باید کرد، ص 179 «خودآگاهی و استحمار»[1]
برای نمونه: کتابهای «ابوذر غفاری» و «سلمان پاک». نیز نک: مجموعه آثار 35، آثار گونه گون/ بخش دوم، ص685، ترجمه ها[2]