بایگانیِ دسامبر, 2008
«فرهنگ ادبيات فارسي»
انتشار «فرهنگ ادبيات فارسي» يك اتفاق در ادب امروز ماست و در اين جمله، نه اغراقي هست و نه مجاملهاي؛ تنها نيم نگاهي به آمار و ارقام، اين ادعا را تأييد ميكند: «فرهنگ ادبيات فارسي» بيش از 7 هزار مدخل دارد، 1657 صفحه است و محمد شريفي براي تأليف آن حدود 160 هزار صفحه رمان و داستان و اثر منظوم را شخصاً خلاصه كرده است.شريفي وقتي تأليف «فرهنگ ادبيات فارسي» را در سال 1372 آغاز كرد، جواني 27 ساله بود و اكنون كه كار بزرگ او به بار نشسته، 42 ساله است. يعني او 15 سال از عمر و زندگياش را به پاي «فرهنگ ادبيات فارسي» گذاشته است تا اثري تأليف كند كه شامل همه اين مقولات و موضوعات باشد: نويسندگان و شاعران و اديبان، خلاصه داستانها و منظومههاي قديم، معرفي آثار ادبي، خلاصه رمانها و نمايشنامهها و داستانهاي كوتاه مشهور، تلميحات و اشارات ادبي، اصطلاحات و صناعات ادبي، اساطير ايران و قصص اسلامي، شخصيتها و داستانهاي شاهنامه، خلاصه داستانها و نمايشهاي عاميانه، عرفا و بزرگان صوفيه، مفاهيم ادبي و عرفاني و اصطلاحات تصوف و شخصيتهاي داستاني و افسانهاي.شريفي از سال 1368 تا 1370 در نشر «مرغ آمين» اشتغال داشته و از سال 1370 تا امروز به عنوان كتاب پرداز و ويراستار حرفهاي و مؤلف كتابهاي مرجع در «نشر نو» مشغول كار است.پيش از اين هم كتاب «گفتهها و نكتهها» از او به چاپ رسيده است. شريفي همچنين مؤلف بخشهاي الحاقي، «دايرهالمعارف دانش بشر» بوده كه دو ويرايش از آن منتشر شده است. اما نقطه اوج همه تلاشها و اقدامات او همين «فرهنگ ادبيات فارسي» است كه اكنون، شريفي از آن سخن ميگويد: ادامه
کتاب «زبان باز»
مطمئنن تا به حال کتاب «زبان باز» استاد آشوری را خوانده اید. نه؟ اسمش را که شنیده اید. حتمن بخوانیدش. برای این کتاب نقدهایی نوشته شده و جلسه ای هم سه ماهی قبل در «شهر کتاب مرکزی» ترتیب داده شد. از آنجایی که داریوش آشوری این کتاب را بسیار خلاصه (۱۱۱ صص) تالیف کرده و به قول خودش «دست آوردِ نهاییِ کار پژوهشی و … در دورانی چهل ساله است،» لاجرم از دادن توضیحات بیشتر خودداری شده است. البته بعد از این همه نقد و مصاحبه، آشوری بر آن شد که ویرایش دوم این کتاب را بعدن بیرون دهد. در زیر پیوندهایی آمده که مربوط به این کتاب و نویسندۀ آن است. لطفن یک یک آنها را به دقت بخوانید و اگر نکته ای یا نقدی هم دارید بگویید و بنویسید.
.
به ترتیب تاریخی پیش می رویم.
اول از همه شهر کتاب جلسه ای با حضور دکتر حق شناس، کامران فانی و علی صلحجو ترتیب داد. در نقد كتاب «زبان باز» داريوش آشوري عنوان شد
سپس، داریوش آشوری پاسخی بر نقد آنها نوشت. پیرامونِ مجلسِ نقدِ کتابِ زبانِ باز
بعد، مهدی خلجی از رادیو زمانه با آشوری مصاحبه ای ترتیب داد. تغییر عادات زبانی، زمان میبرد
خانم حمیرا هم دیدگاه خود را نوشته است. » زبان باز» کتاب قرن – (2)
مسعود لقمان نیز با استاد آشوری مصاحبه ای کرد. گفتوگوی مسعود لقمان با داریوش آشوری
دوست دیگری در تانگار خود نقدی بر این کتاب نوشته است. نقدی بر کتاب «زبان ِ باز»
نقدی هم دکتر محسن حافظیان با عنوان زبان دیوزدگی نوشته است.
علی قلی پور نیز در روزنامۀ اعتماد چند سئوال از داریوش آشوری کرده است. زبانی که پاک نیست
داریوش برادری از حوزۀ تخصصی خود (روانشناسی) به بررسی این کتاب و نقدهایی که بر آن شده پرداخته است. از «زبان باز» آشوری تا «هویت باز» نسل ما(1)
>مطمئنن نقدهای دیگری هم هستند که بنده بی خبرم. اگر شما باخبرید ما را بی خبر نگذارید.
تجليل رئيس جمهور از صفارزاده و سميعي گيلاني
فارس: در دومين جشنواره بين المللي فارابي كه با حضور محمود احمدي نژاد برگزار مي شود، از احمد سميعي گيلاني به عنوان مترجم برتر و مهدي محقق به عنوان مفاخرشناس تجليل مي شود.
همچنين مسوولان دومين جشنواره بين المللي فارابي تقدير از زنده ياد طاهره صفارزاده را به مراسم پاياني اين جشنواره اضافه كردند.دومين جشنواره فارابي از ساعت 8 تا 12 امروز با حضور رئيس جمهور در سالن اجلاس سران برگزار مي شود.
منبع: روزنامۀ جام جم
Business Translator
Business Translator v9.0.Build.7738 Full
Translation software for document and web pages as well as web site localization with English, French, German, Spanish, Italian, Portuguese, Dutch, Russian, Chinese, Korean and Japanese support with access to 12 online dictionaries. Unicode Support.
Windows XP compatibility certificated. Native support for Windows 95/98SE/ME/NT4/2000/2003.
Product Homepage: http://www.zhangduo.com/
ترجمه: مهارتی خودآموز
خوسه کاسترو
از همان اولین لحظه ای که تصمیم می گیریم به پیشه مترجمی، روزنامه نگاری و یا زبانشناسی بپردازیم، محکومیم تا روندِ خودآموزی و تربیت خویش را، بویژه از طریق مطالعه، آغاز کنیم. در این مسیر نه استادی وجود دارد که ما را به مطالعه سلستینا[1] وا دارد و نه صحبت از دانشگاه و دروس اجباری و اختیاری است، بلکه این خود ما هستیم که می بایست این روند خودآموزی و یا به گفته بهتر خودسازی را بر خویش تکلیف کنیم.
نکته متناقض این است که پس از فارغ التحصیلی و هنگام ورود به بازار کار تاره می فهمیم که چرا اساتید و معلمان همواره بر اهمیت زبان و ادبیات تاکید می کردند. برای مهارت آموزی در زمینه ترجمه، مطالعه ی برخی آثار نه تنها پیشنهاد می شود بلکه اجباری است و هیچ ربطی با سلیقه ادبی هم ندارد؛ اهمیتی ندارد که فلان نویسنده را می پسندم یا نه، یا فلان سبک به مذاقم خوش می آید یا نه، یا اینکه فلان کتاب حوصله ام را سر می برد یا نه؛ زیرا مکتب ها، سبک ها و نویسندگانی وجود دارند که برای مترجم شدن نمی توان آنها را نادیده گرفت.
فراموش نکنیم که ما مترجم ها به نوعی نویسنده ایم و متناسب با نوع مطالعاتمان می نویسیم. ما آنچه را می خوانیم می نویسیم. در عصر غذاهای حاضری و لذت های آنی و زودگذر، خوانش آثار جدی، رقبای قدرتمندی پیدا کرده است که لذت ها و لحظه های خوش اما سهل الوصولی را ارایه می کنند مانند: تلویزیون، اینترنت، سینما، بازی های رایانه ای و دیگر سرگرمی های دیداری-شنیداری. هرچند مطالعه نیز لذت بخش است، اما بدیهی است که با کتاب نمی توان، به راحتی کنترل از راه دور، کانال ها را مدام عوض کرد. هنگام جستجو در اینترنت، صفحات متعددی را هم زمان باز و بسته می کنیم و با چنان سرعتی این کار را انجام می دهیم که گویی یک هشت پا، با استفاده از تمام پاهایش، کتاب های مختلفی را ورق می زند؛ و به محض احساس کمترین نشانه بی حوصلگی به موضوع دیگری می پردازیم. در صورتی که مطالعه ممارستی است با آهنگی آهسته و روندی با طومانینه و می بایست اینگونه باشد.
در این ممارست سازنده می بایست مانند یک نوآموز به شیوه ای کاونده و کنجکاوانه مطالعه کرد. به غیر از مطالعه آثاری برای سرگرمی و گذران وقت، می بایست سراغ آثاری رفت که همراهی فرهنگ لغت و دفترچه یادداشت را می طلبد. بیشترین لذت مطالعه این است که هنگامی که گمان می کنیم متن یک رمان را فراموش کرده ایم، متوجه می شویم که شناخت و آگاهی حاصل از آن ممارست، به صورت عبارات و کلمات به جا و هماهنگ، در روند نویسندگی و یا ترجمه به یاری ما می آیند. شناخت حاصل از مطالعه ی سازنده ی یک اثر، برای همیشه در گره های عصبی مغز ثبت می شود و با محرک های مناسب خارجی از قبیل: تمرین توانایی های شفاهی، نگارش متن، ترجمه و غیره می توان این مهارت های ذهنی را تقویت، و حضور ذهن لازم را کسب کرد.
«من این کتاب را دو سال پیش خواندم و هرچند از داستانش خوشم آمد، اما چیزی از آن به یاد نمی آورم.» شاید این جمله را بارها به خود گفته یا از دوستان و آشنایان شنیده باشیم. اما این باور، چندان صحیح نیست. این واقعیت که همه ی ما به عنوان گویشوران زبان های مختلف، هزاران کلمه می دانیم، گواه این مدعا است، اما … آیا به خاطر می آوریم که چه روزی و چه لحظه ای آنها را آموخته ایم؟ همین حالا می توانیم آزمایشی بکنیم. آیا به خاطر می آورید که کلمات میز، حشره شناس، گرم، ریشه کن کردن را کی و کجا آموخته اید؟ یا حتی به خاطر می آورید که آخرین باری که آنها را شنیدید یا خواندید کی بوده است؟ شاید بگویید همین حالا در همین نوشته، اما حالا که دوباره این کلمات را مرور کردید، ذهن شما محرکی خارجی دریافت کرده است که استخراج معنی آنها را برای شما ممکن می سازد، ولی با این حال نمی توانیم به خاطر آوریم که کجا و یا چه زمانی برای اولین بار این کلمات را شنیده و با مفهومشان آشنا شده ایم.
این حقیقت، همان جنبه جادویی فرهنگ شفاهی، بصری یا نوشتاری است که ناخودآگاه در ذهن، جذب و سپس ثبت می شود.
بین برخی از گویشوران یک زبان این باور وجود دارد که تغییراتی که در یک زبان ایجاد می شود_ از دست رفتن برخی کلمات، ساده سازی ساختار جمله، ورود کلمات خارجی غیر ضروری و غیره_ نشانه ی تحول زبان و امری مثبت است، اما اظهار چنین عقیده ای از سوی زبان شناسان و مترجمان می تواند به راستی نگران کننده باشد. زیرا اشتباه گرفتن آنچه طبیعی است، با آنچه آرمانی است، بسیار زیان آور است.
این موضوع برایم یادآور غفلت خودم در سن نوزده سالگی است، زیرا گمان می کردم که زبان های رمانس بهتر از لاتین هستند، فقط به این دلیل که تحول یافته ترند. یا اینکه اعتقاد داشتم که اسپانیایی قرن بیستم، بهتر از اسپانیایی قرن هفده است. فکر می کنم چنین عقایدی فقط می تواند ناشی از جستجویی در سنین نوجوانی باشد که سعی می کند دنیا را از طریق ارزش هایی مطلق، مرزهایی مشخص و تعاریفی خلل ناپذیر، در قالب دو بخش سیاه و سفید؛ دوست و دشمن بگنجاند.
به دلیل همین باورهای غلط، هنگامی که گوسمن د آلفاراچه [2]، رمانی از ادبیاتی لاتی نوشته ماتئو آلمان را مطالعه کردم، خیلی شگفت زده شدم. این اثر پیش از دون کیشوت نگاشته شده و کاملا تحت شعاع موفقیت شاهکار سروانتس قرار گرفته است. مطالعه این کتاب برای من مانند کلاس درس نگارش، ترکیب جمله، کاربرد واژگان و ساختار داستان بود و اینگونه روشنگر ذهن تاریک من شد. با خواندن این اثر به نقایص خود در شناخت واژه ها، ساختار جمله و اصطلاحات پی بردم.
برای درک کامل مفهوم برخی عبارات و جملات مجبور بودم آنها را چند بار با دقت بخوانم، چون با تکیه بر شناختی که آن روزها از زبان اسپانیایی داشتم؛ نمی توانستم با یک نگاه به مفهوم برخی جملات پی ببرم، نه اینکه معنی لغات را ندانم بلکه به دلیل پیچیدگی های خاص نگارشی بود … اگر زبان من تحول یافته تر از زبان قرن هفدهم بود، پس چرا آن متن را به سادگی نمی فهمیدم؟
نتیجه اینکه در گذر زمان، زبان ساده تر می شود، که می تواند نتیجه نفوذ کلمات و اصطلاحات خارجی بایسته و نابایسته؛ از دست رفتن واژه هایی با معانی دقیق و جایگزینی آنها با تکیه کلام های گنگ و نارسا باشد؛ اما پرسش این است: آیا این روند همواره به سوی تحولی آرمانی است؟
وظیفه مترجم است که بکوشد تا این روند طبیعی به عنوان آرمانی ترین ساختار ممکن، نمود یابد.
[1] Celestina یکی از آثار پایه ادبیات اسپانیا نوشته فرناندو روخاس. این اثر به نوعی بیانگر مرحله گذار میان قرون وسطی و رنسانس اسپانیا است.
[2] Guzmán de Alfarache
برگرفته از: دنیای زبان اسپانیایی
Machine Translation: Its Scope and Limits
Author: Yorick Wilks
Publisher: Springer
File size: 3 MB
File type: pdf
This book presents a history of machine translation (MT) from the point of view of a major writer and innovator in the subject. It describes and contrasts a range of approaches to the challenges and problems of this remarkable technology by means of a combination of historic papers along with commentaries to update their significance, both at the time of their writing and now. This volume chronicles the evolution of conflicting approaches to MT towards a somewhat skeptical consensus on future progress. Also included is a discussion of the most recent developments in the field and prospects for the future, which have been much changed by the arrival of the World Wide Web
انتقاد شديد «اميرجلالالدين اعلم» از وضعيت ترجمههاي ادبي در ايران
خبرگزاري فارس: امير جلالالدين اعلم با بيان اينكه «ترجمه بسياري از رمانهايي كه اكنون منتشر ميشود، مزخرف است»، معتقد است اغلب مترجمان ادبي ايران آدمهاي فرصتطلب و اهل پول هستند
امير جلالالدين اعلم، مترجم، در گفتوگو با خبرنگار فارس، درباره نهادينه نشدن رمان در ايران، ميگويد: وضع دانشجويان و جوانان كتابخوان ما در سالهاي اخير بسيار پس رفته و عقب نشيني كرده است.
وي ادامه ميدهد: در سالهاي قبل كه جمعيت نصف اين جمعيت بود، تيراژ كتابها به اندازه همين امروز بود.
او تأكيد ميكند كه اكنون جوانان و دانشجويان درگير گرفتاريهاي زيادي مثل كار و مشكلات اقتصادي و مشكلات عجيب و غريبي هستند كه سبب ميشود رمان نخوانند. رمان خواندن فراغتي ميخواهد كه گرفتاريهاي گوناگون اجتماعي و اقتصادي اينها را از مطالعه دور كرده است.
مترجم رمان «بيگانه» نوشته «آلبر كامو» تصريح ميكند: البته معدود كساني هستند كه حاضرند از همه چيزشان بزنند، بروند رمان بخوانند. ولي اينها استثنا هستند و اين در فضاي كلي جامعه حاكم نيست. فرهنگ غالب جامعه اين نيست.
اعلم درباره فضاي حاكم بر دانشكدههاي ادبي و تلقي استادان و دانشجويان اين دانكشدهها از رمان، اظهار ميدارد: اين موضوع بر ميگردد به نوع تربيت اين دانشجويان و استادان. بسياري از استادان و دانشجويان و دكترهاي ادبيات در همان بحث سعدي و حافظ هم گرفتار هستند و آن را هم با دقت نميخوانند. چه برسد به اينكه رمان بخوانند.
مترجم رمان «تهوع» نوشته «ژان پل سارتر» معتقد است كه عمق و ژرفاي فرهنگي ما بهشدت پايين آمده و فقط اقليتي هستند كه در عرصههاي گوناگون به فعاليت ميپردازند.
او تأكيد ميكند كه جامعه و جوانان از فعاليتها از جريانها و فضاهاي فرهنگي پرت شدهاند كه دلايل اقتصادي عامل مهمي در اين موضوع است.
او بهعنوان مثال ميگويد: شما يكبار به ضميمه كتاب هفته كه نام كتابهاي تازه منتشر شده را چاپ ميكند، مراجعه كنيد. ببينيد، چقدر كتاب مهمل منتشر ميشود. چقدر مترجم بد داريم. بنده به ضرس قاطع و به قطع و يقين ميگويم از صد در صد اين مترجمان ايراني حدود نود درصد آنها بيسواد و حداكثر كم سواد و آدمهاي فرصت طلب و اهل پول هستند.
اعلم بيان ميدارد: من سالها در انتشارات سروش با سمت مشاور فرهنگي كار ميكردم. اكنون هم ناشران بسياري براي مشورت، كتاب به من ميدهند. در اين سالهاي بسيار، كتابهاي زيادي از سوي ناشران براي بررسي سطح ترجمه به من ارجاع داده شده است.
وي اضافه مي كند: اكنون هم يك سال و چند ماه است كه انتشارات اميركبير هستم و ماه آخر كار من در آنجاست. مترجمان بسياري آنجا آمدند. در ميان كتابهاي فراواني كه آنجا آوردند، من يكي از آنها را قبول نكردم. نه اينكه آدم سختگيري باشم. اصلا اينطور نيست. اگر ما نمره را از بيست بگيريم، سطح آنها حداكثر شش و هفت است.
مترجم كتاب «كلمات» نوشته «سارتر» عنوان ميكند: فقط در زمينه مترجمان صحبت كردم. من نميخواهم بگويم آدم باسوادي هستم؛ فقط آدم با شرفي هستم. اما اگر در اين سالها داراي يك جنون عاشقانه و پرشور نسبت به كارم نبودم، هيچ وقت كارهايم به وجود نميآمدند. اما اكنون اغلب مترجمان شياد شدهاند.
به زعم اعلم از جوانها فقط اقليتي و از نسلش هم كمتر كساني ماندهاند كه اين جنون عاشقانه را حفظ كردهاند.
او ميگويد: اكنون جامعه استقبال ميكند كه در هفته چند مؤسسه فرهنگي و دولتي فقط يكبار در هفته بروم، با دوستانم جوك بگويم و حقوق بگيرم. عده زيادي از همكاران من دارند اين كار را ميكنند. هفتهاي يكبار سري به فلان مؤسسه ميزنند، سري به بهمان مؤسسه ميزنند و حقوق ميگيرند. اما آن چيزي كه مرا وادار ميكند «كلمات» سارتر را با زجر و رنج و درد ترجمه كنم، يك جنون است؛ يك عشق، يك سرمستي و يك شورمندي در من است كه تا آخر عمرم با من خواهد ماند.
وي با اشاره به اينكه ترجمه بسياري از رمانها كه اكنون منتشر ميشود، مزخرف است، بيان ميدارد: اين را ميپذيرم كه عصر طلايي رمانها گذشته و در جهان هم اين حالت پيش آمده است كه رمانهاي بزرگ نداريم. ولي رمانهاي بسيار بزرگي هستند كه ميارزند دوباره ترجمه شوند. مثلا در رمانهاي روسي فكر ميكنم هنوز جا دارد كارهاي «داستايفسكي» ترجمه شود.
اعلم از سروش حبيبي ياد ميكند و ميافزايد: شما تصور كنيد همين نسل سروش حبيبي اگر بميرد ديگر چه كساني ميمانند. سروش حبيبي هم همان عشق و جنون را دارد.
اين مترجم يك دليل به وجود نيامدن رمانهاي بزرگ را امكاناتي چون تلويزيون ، راديو ، VCD ، DVD و اينترنت ميداند.
وي به اعطاي جايزه ادبي نوبل طي سالهاي گذشته اشاره و اظهار ميكند كه مثلا بسياري از كساني كه اين سالها نوبل ميگيرند، حداقل استانداردهاي رمان را هم ندارند.
اعلم بيان ميدارد: ابوالحسن نجفي و احمد سميعي گيلاني مترجمان بزرگي هستند، ولي متاسفانه جذب فرهنگستان شدند و جذب اين فرهنگستان شدن آفت هر روشنانديشي است. آقاي علي اشرف صادقي در روزنامهها و مجلات پز ميدهد ما ميخواهيم فلان فرهنگ را منتشر كنيم و فقط ژستش را ميگيرد. آن فرهنگ را حق شناس و باطني در انزوا باهمكاري چند آدم علاقهمند درآورند.
وي تصريح ميكند: من با اصل فرهنگستان موافقم. ولي آنجا برنامههاي بيهوده زيادي انجام ميشود.
منبع: خبرگزاری فارس
انتشار شمارۀ 47 فصلنامۀ مترجم
در اين شماره يك پروندۀ ويژه به خشايار ديهيمي اختصاص داده شده است. در اين پرونده عبدالله كوثري، عبدالحسين آذرنگ، رضا رضايي، علي ميرزايي و هومن پناهنده هر يك به بخشي از فعاليت ها و شخصيت خشايار ديهيمي پرداخته اند. در اين شماره همچنين آذرتاش آذرنوش در مقاله يي مفصل به نقد ترجمه جديد «هزار و يكشب» دست زده است.
روزنامۀ اعتماد
Call for Contributions
>
> Call for Contributions
> Norwich Papers are now collecting contributions for volume
> 17 of Norwich
> Papers, an annual publication based at the University of
> East Anglia.
>
> Norwich Papers was founded in 1993, primarily as a forum
> for literary
> translators, and in recent years has broadened its scope to
> include issues
> surrounding translation in general. Every year the journal
> concentrates on a
> specific theme and draws its contributions from a wide
> range of academic
> backgrounds. Previous volume titles include Ethics and
> Politics of
> Translation and Identities: The Role of Translation in
> Global and National
> Contexts. This year’s title is to be: Translation /
> Transculture
>
> We encourage varying interpretations of this title and aim
> for an
> interesting, innovative and multicultural collection of
> papers on
> translation. We are looking both for what unites certain
> cultures on the
> issues and practices of translation, and for what sets them
> apart. We
> welcome any contributions received by us before Monday,
> 30th March 2009.
> Final contributors will each be sent a free copy of the
> volume. For more
> information and guidelines, email norwichpapers@uea.ac.uk
——————————————-
Thanks to Mr Mollanazar for emailing this news.
نشانهشناسی حروف
باید دانست که ادبای قدیم عمدتاً از شکل کتابت حروف فارسی در ذهنشان آنها را به اشکال دور و بر و عمدتاً دم دست نسبت میدادند و میدیدند «الف» شق و رق بر سر سطر ایستاده و نه نقطهای دارد و نه چیزی، با خودشان میگفتند لابد آدم درویش مسلکی است که از بار غم آزاد آمد. به همین ترتیب سایر حروف هم آنها را به یاد چیزهایی از معشوق دلبند آنها میانداخت. مثلاً «میم» را میدید که گردی تنگش شبیه دهان گرد و تنگ معشوقش بود و کلی از دیدن «میم» لذت میبرد و سعی میکرد که آن را در نوشتههای خود راه و بیراه بکار گیرد. بلکه در دهانش همان لذت بوسیدن یار را در خلوتهایی که صحبت اغیار را در آنها راهی نیست، تداعی نماید و قس علیهذا! (ادامه)